.comment-link {margin-left:.6em;} <$BlogRSDURL$>
Name:

Love Letters of Paniali; Letters from bottom of heart which are not easy to share. Maybe one day letters will be opened...

Friday, June 23, 2006

روبروی آیینه می ایستد. اطاق خوابش همچنان به هم ریخته است. یک تخت دو نفره که فرو رفتگی
بالش ها، هنوز رد حضور دو انسان را بر روی آن نمایان می کند. هوا ابری است. پرده ی اتاق در نور خاکستری رنگ آسمان غرق شده است. سکوتی غمزده، سودابه را در تفکراتش فرو می برد که نمی داند از کجا سرچشمه گرفته اند. اما می خواهد بیشتر فکر کند. هر چند برایش دردناک است.
چشمش به قاب عکسی می افتد که فرهاد او را در آغوش فشرده است. عکسی کوچک با قابی چوبی در کنار لوازم آرایشش. عکس، خاطرات شیرین زندگی را به یادش می آورد.
موهای آشفته خود را شانه ای می زند. به رنگ لاک های دستش نگاهی می کند. هنوز براق اند و تازه. صورتی ملایم، همانی که فرهاد دوست داشت.
با خود لحظه ای اندیشید، چرا هر قدر بیشتر مطابق میل فرهاد زندگی می کند، اما فاصله میان آنها بیشتر می شود. او حالا کجای زندگی اش است و خودش کجای زندگی او؟
آسمان غرشی می کند. به تختخواب و جای خواب فرهاد نگاهی دوباره می اندازد. پس از پنج سال زندگی، نقشش چیست؟

صحبت های سمیه را به یاد می آورد. آخرین باری که او را دیده بود، تقریبا یک هفته پیش.
وقتی که خودش از سمیه خواسته بود تا در خرید مانتو، کنارش باشد. اما به یاد نمی آورد که چطور صحبت به آنجا کشیده شده بود. حالا که فکر می کند بند بند صحبت ها را می تواند به خاطر بیاورد.

- می دانی فاحشه ها چه جوری زندگی می کنن؟

- برو گمشو مسخره. فاحشه ها زندگی نمی کنن که

- پس چه کار می کنن؟

- بردگی.

خودش نفهمید که چه می گوید. اما سمیه وقتی داشت با دور دادن جا لباسی وسط مغازه، مانتو برایش انتخاب می کرد، سرش را جلو برد و نزدیک گوشش گفت:

- من خیلی ها رو می شناسم که بردگی شوهراشونو می کنن

سودابه لحظه ای درنگ کرد و بی اختیار گفت

- یعنی می خوای بگی اونا با فاحشه ها، هیچ فرقی ندارن

صدای دوباره ی غرش ابر، آسمان فکرش را به هم ریخت. دوباره به اتاقش خیره شد. در کنار میز آرایشش، یک تراول چک 20 هزار تومانی دید. کار همیشگی فرهاد بود. تقریبا اول هر هفته یا پول نقد یا چک مسافرتی کنار میز آرایشش می گذاشت و صبح بدون آنکه او را از خواب بپرداند از خانه بیرون می رفت. همه چیز بوی تکرار می داد. ماه ها گذشته بود و او هیچ چیزی از فرهاد نشنیده بود که بتواند احساسش را نسبت به خودش بداند. حتی در نزدیک ترین رابطه ها. بدنش را ور انداز کرد. همه چیز باب میل فرهاد بود. از آرایشش تا لاغر نگه داشتن بدنش.
سودابه آن روز حرف های سمیه را جدی نگرفت و فکر می کرد به خاطر مشاوره های خانواده ای که به بیمارانش می دهد، دچار برداشت های غرض ورزانه شده است. ولی نه، انگار او هم جزیی از خیلی هایی بود که سمیه از آنها حرف می زد. حس بدی به او دست داد. دوست داشت از این فکر خلاص شود و به جنبه های خوب زندگی اش فکر کند

دوباره خودش را در آیینه دید. چشمانش بی حس و نگاهش بی عمق و حتی صورتش هم برای خودش تکراری بود. انگار هیچ وسیله ی آرایشی، دیگر نمی توانست او را متقاعد کند، که می تواند در خود دگرگونی بیافریند. اما برای که باید این کار را انجام می داد؟
.
.
.
ساعت 9 شب، صدای پیچش کلید در ورودی آپارتمان را می شنود. فرهاد است. سودابه سلام می کند و او هم سری تکان می دهد. شام در سکوت دو نفره سپری می شود. سودابه تنها صدایی که می شنود، ترانه ای است که از ماهواره پخش می شود. ظر ف ها جمع می شوند. او به اتاق خواب می رود و فرهاد جلوی تلویزیون نشسته است تا برنامه های ماهواره را ببیند. هنوز در قاب کوجک اتاقش، در زیر نور ملایم چراغ خواب، خودش و فرهاد را می بیند که درآغوش هم لبخند می زنند.
صدای تلویزیون قطع می شود. فرهاد در اتاق خواب را باز می کند. در سکوت کنارش دراز می کشد. سودابه احساس می کند دست ها و نفس ها دیگر غریبه اند. احساس می کند، بدنش به مانند تکه ابزاری است که باید وظیفه اش را انجام دهد، باید در اختیار صاحب کارش قرار گیرد. مثل یک آچار فرانسه یا یک پیچ گوشتی در دستان یک مکانیک. دیگر هیچ احساس در بدنش نیست. گویی تمام توانش به تحلیل رفته اند. نگاهش را نمی تواند از قاب عکسش بدزدد. حس تحقیر بدی به او دست می دهد، نمی تواند ادامه دهنده ی رابطه ای یک طرفه باشد. برای اولین بار از او می خواهد تمامش کند. اما فرهاد پاسخش را نمی دهد و به کارش ادامه می دهد. صدایش را بلند تر می کند

-فرهاد، فرهاد، بسه دیگه. تورو خدا تمومش کن. من نمی تونم

اما انگار با دیوار صحبت می کند و التماس هایش چند باره تکرار می شود. فرهاد آنقدر ادامه می دهد تا ارگاسم شود. پس از لحظه ای درنگ، کنارش دراز می کشد. اما حالا پشتش را به او می کند و پتو را روی سرش می کشد. سودابه حتی بر نمی گردد تا فرهاد را ببیند. سرش را از او بر می گرداند و باز همان قاب عکس لعنتی جلوی چشمانش است. سودابه و فرهاد، لبخند زنان در شب عروسی.


بعد از پنج سال زندگی قانونی و شرعی، اما نمی تواند خود را از پاسخ به این سئوال، برهاند که:
«فاصله ی زندگی او با فاحشه ها، چقدر است؟»




زنستان


ایمان مظفری








لطفا نظراتتون رو حتما بنويسيد



۱-
آیا اگر مرد هستید تا حالا چنین رفتاری با " آشنایی" داشتید؟ تا حالا چنین حسی را داشتید؟

۲-
تا حالا شده فکر کنید رفتاری که بر حساب " ناز کردن" طرف مقابل میگذارید ، چنین اثری می تواند روی آن زن بگذارد؟

۳-
برای اینکه چنین حسی دست نده، آیا لازمه که در تخت از دوستت دارم هایی استفاده کنیم که باورشون نداریم؟


۴-
چه عاملی سبب می شود که کار به اینجا برسه؟

۵-
اينجا زن را تقصير کار می دانید ؟ اگر می دانید کدامین قسمت؟

۶-
اگر مردی نداند چگونه رفتاری رو در تخت داشته باشه ، می تونيم زن را فا...ه بناميم؟

۷-
بعد از کنار طرفتون برخواستن، در این رابطه باهاش صحبت میکنید؟ یا صحبت همه لذت را از بین میبره؟

۸-
اگر شما از حرکت خاصی خیلی خوشتون بياد و طرف مقابل ممانعت کنه، چه رفتاری پيش می گيريد؟ ( از خيرش می گذريد؟ قانع می کنييد ؟ تلافيش رو جای ديگر در مياريد؟ )
Comments-[ comments.]
Comments:
webloget roo internet-e jadidam baaz nemeeshe o payaam meede ke chenin aadress-i vojood nadaarad. be khaatere proxy baayad baashe ke nemeegzaare html-haye kharaab ejraa beshan. kholaase ghaaleb-e webloget kharaabe, lotfan dorostesh kon, thanks ;o) raasti, taa etelaa'e saanavi Yahoo! Messanger nadaaram! :D
 
az een daastaan khosham nayoomad
 
man fekr mikonam oon zano shohar az aval gableh inkeh ezdevaj konan khodeshoono gool zadan.

mohemter az sex va eshgh do doosteh khoob boodaneh.
 
به ترتیب سئوال‌ها جواب و نظر می‌دم شاید برای آمارگیری به دردت بخوره!:

۱/ بله... جنس مذکر هستم... همیشه می‌نونه چنین حسی وجود داشته باشه چه عاشق طرف باشی یا برای یک شب بخوایش

۲/ سئوال زیاد واضح نیست ... اکراه در سکس می‌تونه چنبه‌های متفاوتی داشته باشه که این هم یکیشه ... شاید بشه با سئوال کردن آشکارش کرد!

۳/ کلمه‌ی دوست دارم گاهی خیلی بی‌جاست! و نباید بر زبان آورد و نمی‌تونه همیشه مفید باشه

۴/ سکس! بزرگ کردنش به امری خارق‌العاده و سرشکستگی بعد از ارگاسم! اما فکر می‌کنم ماجرای این داستان چیز دیگه‌ای... می‌خواد مسائل بعد از یک رابطه‌ی طولانی با یک جنس مخالف رو مطرح کنه و تنها به موضوع سکس فوکوس نمی‌کنه ... به تکرار اشاره داره و آلت دست شدن... به اینکه بعد از مدتی رابطه‌ها چه شکلی به خودشون می‌گیره ...تو یه فیلمی می‌گفت: فمینیسم از طرف مردها مطرح شده تا زن‌ها زیادی رو به تختخواب ببرن! قضیه مفصل‌تر از این‌هاست که بشه در این چهاچوب و س>ئوال کوتاه تو جواب داد

۵/ هیچ کدام تقصیر ندارند ... این چهره‌ای از زندگیه

۶/ به نظر من داستان نمی‌خواد اینو مطرح کنه و ریشه‌اش رو در این بدونه ... در هر صورت این حسیه که به زن خواهی نخواهی دست خواهد داد ... دیر یا زود ...

۷/ اگه صحبت نشه یعنی اینکه فقط طرف رو برای ارگاسم می‌خواستین و به شکل یه شیی می‌دیدین ... سکس قسمت کوچکی از یک رابطه‌ای طولانیه نه کل آن... و به نظر من ایجاد چنین حسی در این زن می‌تونه ریشه در مجموعه‌ی روابط قبلی‌شون داشه باشه

۸/ از خیرش می‌گذریم ... مساله زیاد بزرگ نیست که به تلافی بکشه.... طرف نمی‌تونه ... با تونستن‌هاش می‌سازیم... اما گاهی لازمه‌ی لذت بیشتر بسته به موردش می‌تونه اصرار بر کاریه که خودتون می‌خواین باشه

۹/ می‌دونم این نوشته‌ها هیچ حس خوبی در تو ایجاد نخواهد کرد و به تاریک شدن چهره‌ی نگارنده می ‌افزاید اما به درد آمار شما که می خورد
 
من از بازگو کردن این داستان و سوال ها فقط تکیه بر اینکه چنین اتفاقی بعد از رابطه طولانی بیفته را نداشتم
در یک رابطه ممکنه کسی چنین حسی رو از اول داشته باشه ،
می گویند اگر رابطه ای سکسی زوجی بد باشه ( در حدی که یکی از طرفین احساس ناراحتی و حقیر شدن بکنه) می تونه موجب بروز ۹۰ ٪ اختلافات خانوادگی باشه،
خیلی از آداب رفتاری را مردم در اجتماع یاد میگیرند، اینکه با دیگران چگونه برخورد کنیم، چگونه به همدیگر احترام بگذاریم و چگونه خودخواهی رو کنار بگذاریم تا به هدف مطلوب برسیم ...
اما متاسفانه اینکه در تخت خواب چگونه با کسی برخورد کنیم، و یا چگونه اینکه کسی رو به تخت "بکشونیم" رو خیلی دیرتر و یا شاید هیچ وقت یاد نگیریم،....

سوال های من هم دقیقا در این موارد هست....



مثالهای بسیاری هست از افرادی که از "اخلاقهای اجتماعی بسیار تایید شده ای دارند" می تونند از افراد سرشناس و تحصیلکرده هستند، اما این "چگونه ها " رو نمیشناسند، و یا لزومی در شناختنشون نمیبینند......
 

آتشدان
:

خب مادر ، سرويس اينترنتت رو عوض کن، يه سرويس بگير که وب لاگ من توش باز شه! اين که کاری نداره.....


ساتگين :

بازم تو! مرسی از جوابهات،



با جواب های ۵ و ۶ مخالفم، به نظرم مثل اين ميمونه که بگی" درو غگویی چهره ای از زندگيه" ممکنه کسی توی زندگيش دروغ بگه ، اما اگر کسی بخواد می تونه شرایط زندگي رو جوری قرار بده و رفتاری با اطرافیانش داشته باشه که احتیاجی به دروغ گفتن نباشه،
تازه دروغ داریم تا دروغ ...

بعضی ها دروغ شاخدار ميگن، بعضی ها دروغ مصلحتي بعضی ها تمام زندگی و شغلشون بر پايه دروغه.....

however I'm not saying the reason behind your behaviour would justify your action)




در قسمت ۳ منظورت از "گاهی" کی هست؟ شخصا هيچ وقت نشده از اين جمله استفاده کردی باشی در حالی که اطمینان بهش نداشته باشی ؟؟؟



دوست دارم نظرت رو در مورد " سرشکستگی بعد از ارگاسم" بیشتر بنویسی...



قسمت ۹ که کامل غلط بود...
 
نمیشه موارد ۵ و ۶ رو با دروغ مقایسه کرد. منظور من چیز دیگری بود. اینگونه حس‌ها می‌تونه رخ بده چرا که ریشه در کل روابط بین آدم‌ها داره. بعد از مدتی انسانها به پوچی رابطه و تهی شدن اون پی می‌برن چرا که اون انگیزه‌های اولیه رو که رابطه رو شکل داده بود رو فراموش می‌کنن. بعد از این تنها از رابطه سکس می‌مونه که اون هم بعد از مدتی با همین نکته‌هایی که تو داستان مطرح شد و چیزهایی از این قبیل از بین می‌ره و در نهایت رابطه از هم می‌پاشه. رابطه‌های زیادی هم هستند که تنها به خاطر سکس خوبشون حفظ می‌شن و ادامه پیدا می‌کنن. این اتفاقات که به گمان من تو بیشتر از ۹۰ درصد روابط هست زاییده‌ی بی‌انگیزگی ناشی از در دسترس بودن آنچه که قبلا خواهشی بود است. بدن تکراری می‌شه. اداها تکراری می‌شه. همه چیز از قبل پیش‌بینی می‌شه و این خسته کننده می‌شه. اگه نخوایم که با ایده‌های خلاق داشتن رابطه رو همچنان تازه نگه داریم عمر طولانی نمی‌تونه داشته باشه و عشق هم به دادش نمی‌تونه برسه

آدمهایی هستند که به راحتی می‌تونن بدون اینکه در دلشون حس دوست داشتن داشته باشن از این کلمه استفاده کنن. به راحتی بگن دوستت دارم و عاشقت هستم. من به شخصه با اینکه سعی می‌کنم اینطوری باشم اما به عیر از یک مورد این کار رو نتونستن بکنم. یعنی بدون اینکه این حس رو داشته باشم اون ادا کنم. منظور از اینکه گفتم گاهی می‌تونه این کلمه بی‌جا باشه اینه که گاهی لزومی نداره بگی چون مثل آب سردی می‌مونه که بر روی آتش می‌پاشی. استفاده از این کلمه در بیشتر موارد به جای سازندگی ویرانگری به بار داره. در اغلب موارد نوع رفتار می‌تونه نشون بده که آدما چه حسی دارن و در بیشتر موارد باید به همین بسنده کرد چون این روزها همه‌مون هزاران بار از این و اون دوستت دارم می‌شنویم و ادای این کله در بستر می‌تونه خیلی تو ذوق بزنه. من که خوشم نمی‌آد به من کسی مدام اینو بگه که حالم ازش به هم می‌خوره و حسم داغون می‌شه

سرشگستگی بعد از ارگاسم برای هر کسی می‌تونه دلیل متفاوتی داشته باشه. یکی از اینکه قابلیت خوبی در سکس نداره ممکنه سرشکسته باشه. یکی از اینکه زود ارگاسم می‌شه. یکی از رفتار همخوابه‌اش و یکی از حس پوچی بعد از سکس. فکر می‌کنم در جوامعی که سکس چیز بسیار بزرگی نشون داده می‌شه این سرشگستگی می‌تونه عمیق‌تر باشه. عموما چنین جسی در دفعات اولیه‌ی انسانها سکس رو تجربه می کنن رخ می‌ده. عطش طولانی به سکس با این خیال که حس عظیم و خارق‌ااعاده‌ای تجربه خواهد شد و در کنار اون دیدن و لمس کردن تن که تحربه‌ی عادی بودن اونو منتقل می‌کنه. انسانها هر چقدر عطش زیادتری به کس داشته باشن بیشتر از اون سرخورده می‌شن چون می‌بینن که با اون چیزی که تو مغزشون از هر طریقی منتقل شده خیلی فرق داره. این بحث می‌تونه خیلی مفصل‌تر باشه و خیلی عمیق‌تر

قسمت ۹ شاید الان غلط به نظر بیاد اما بعدا نشانه‌هاشو برات خواهم شمرد تنها کمی منتظر باش

یه‌هو این فکر به سرت نیاد که با یک کسی سر و کار داری که هر شب یکی رو به رختخواب می‌بره‌ها! :) آمار واقعی چیز دیگری هست
 
کد وبلاگت خیلی خرابه ولی اگه یه قالب دیگه انتخاب کنی احتمالا درست می شه. اما همه ی حرف هاتون رو نخوندم ولی معلومه که شما یه چیزی تون می شه. مشکل اینه که شما سکس رو از عشق جدا می کنید. ولی به نظر من سکس چیزی جز نهایت عشق ورزی نیست. و نمی دونم آدمها چطور می تونن صرفا برای سکس به کسی بگن دوستش دارن. برای من این چیزی جز کثیف ترین نوغ دورویی و خودخواهی نیست. البته اگه هر دو طرف بخوان و بدونن سکس بدون وجود عشق قابل قبوله. ولی باز بهترین شکل سکس یه عشق بازی رمانتیکه. در ضمن همه چیز رو مادی نبینید. من هم با نظر دریا جونت موافقم. یه دوستی خوب از صد تا رابطه ی عجیب غریب دیگه ارزسمندتره. مادر جان فکر نمی کردم افکار تو هم پلید باشه ؛) در ضمن مادر جان هم خودتی
 
ببين مادر جان،
پسر گلم (؛
اولا این جملات قشنگتو قبول دارم،

" سکس چیزی جز نهایت عشق ورزی نیست"
" بهترین شکل سکس یه عشق بازی رمانتیکه"
هر چند این حرفها بیشتر دخترونه به نظر میرسه تا پسرونه


What you are saying it does work in idealistic world, when both parties are dealing with ideal cases, both have feeling and both knnow how to react. The conversatin that I'm focussing on is not an ideal case, I don't want to call it every day life as what Satgean might say "هیچ کدام تقصیر ندارند ... این چهره‌ای از زندگیه"

I think in these cases some thing did go wrong, and I'm just trying to find out what was it, and how one can prevent it, ( which I beleive one can't prevent it, caouse both parties should want to prevent it, this is not just one way story) Although most of the bad feeling usually comes form girls side, she might be the one who mostly feel not respected, angry and upset...

so the question is what ppl can do to prevent these situation, and if some thing happens how it can be fixed...

but sweetheart ignoring the questions and just looking at ideal cases, would not caused the problems to vanish,

some tiems the guy loves his partner and he thinks they have a good love life, but when u talk to to the girl, she doesn't feel respected and loved, and this just comes from igorance of teh guy, some times one might think if he is ok the other partner is ok.....

Thats the case I'm trying to talk about...
and give other a head up, before the partner respond dramatically


All the best
 
important point

ببین عزیز هر کسی هر نظری میده فکر

نکن شخصا هم همون جور رفتار میکنه. یکی از نکات مهم نوشتن اینه که آدم میتونه افکاری که فکر میکنه درسته ( بدون اینکه انجامشون بده) رو بیان کنه. یا شخصیتی که دوست داره خودش باشه ( چه خوب چه بد) رو در نوشته اش بیاره. اون قسمتی از شخصیتی که بنا به دلایلی در زندگی واقعی مجالی برای رخ نمایی نداره.....
این أیلی نکته مهمیهااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

آتشدان جان

اون نکات بالا رو هم برای حضرت عالی
نوشته ام هم



راستی پسر گل اگه همه چيز مادی نيست،
من و تو هم که نداریم پس يه بليط برای من بفرست بيام اونجا تا تعطيلات تموم نشده. ؛)

بعدم به نظر من روا​بط عجيب غريب خيلی هم خوبه، می دونی چه شانسیه اگر توی تمام عمرت بتونی يه نفر رو پيدا کنی کی يکم عجيب غريب باشه؟ مثل من ؟ ؛)
فکر نمی کردی افکار من پليد باشه؟ عجبا، من که چند وقت پيش کلی نوشته بودم که عاشق افکار پليدمم :)


بعدم فکر نميکنم توی تمام دنيا بتونی کسی رو پيدا کنی که وقتی طرف مقابلش توی تخت بهش بگه " بگو منو دوست داری" اون طرف طفره بره...
اصلا چنين چيزی رو ميتونی توی مغزت تصور کنی؟

يه دست نوشت از افکار پليدم هم بهت بگم ؛) يکی از قسمتهای فيلمهای جنايی که خيلی باهاش حال ميکنم، اينه که دختره در حال شروع کردن به عشق ورزيدن يهو هفت تيرش رو در بياره و وقتی پسره چشمهاش رو باز کرد با لبخند بگه تق .....
 
chetori maadar joon!? avalan eenke khoobe khodet be man gofte boodi ke shab o rooz donbaal-e pesaraaye khoshtip meegardi ;) taa mokheshoono bezanii taa da'vatet konan o baraat bilit begiran p etc. vali man yeki ke dastet ro khoondam khaam nemeesham ;D baa man joori deege baayad raftaar kard :) ba'desh, dar mored-e een harfaa ke eshgh pas az chand saal zendegi-yemoshtarek kam kam sard meeshe ro man ghabool daaram vali hamoontoor ke ghablan ham behet goftam raah-hayeee hast ke beshe eshgh ro garm negah daasht. age har do taraf bekhaan hame chiz emkaan daare o kheyli vaght-haa een maa hastim ke be khodemoon talghin meekonim ke deege gozashte-haye khoob tekraar nemeeshe ke etefaaghan be nazare man behtar az oon ham emkaan daare etefaagh beyofte. dar nahaayat age har do nafar ehsaas meekonan deege eshghi namoonde o vaaghe'an az ham khoshehoon nemeeyaad o nemeekhaad beeyaad, behtarin kaar eene ke be tore mosaalemat aamiz az ham jodaa beshan o beran eshgh-haye jadid ro tajribe konan. vali age hanooz chizi mesl-e sex 'har do' ro kenaar-e ham negah daashte ke oon ham khoobe. vali man fekr meekonam do naafr ke een ghadr be ham nazdik zendegi meekonan age bekhaan baaz ham meetoonan romance ro tajrobe konan. salaah-e mamlekat-e kheesh khosrovaan daanand
 
ba'desh ham man baa eenke eemaan daaram ke sex nahaayat-e eshghvarzi-ye hargez nagofte-am ke faghat baayad dar hameen nahaayat etefaagh beyofte. etefaaghan neveshtam ke do nafar age tavaafogh daashte baashan ke sex konan o eshgh-e zeeyaadi ham dar kaar nabaashe baaz be nazare man sex chize khaasi nist. vali moshkel eene ke man baa yek raabete serfan be khaatere sex moshkel daaram. be nazaram baayad taa hadi doost daashtan mojood baashe, na mesl-e een one -night stand-haa ke zarf-e chand saa@ ke hamdeege ro deedan tartib-e hamdeege ro meedan. be har haal baaz salaah-e mamlekat-e kheesh khosrovaan daadand. har kas ye jooori-ye. va man shakhsaan age yeki ro baa hame-ye vojoodam nakhaam fekr nakonam betoonam ke oonghadr baahaash samimi besham ke sex daashte baasham. albate man-e ahmagh 2 saal pish fekr konam haazer boodam ke hataa baa faaheshe ham bekhaabam. vali kam kam ke aadam khodesh va arzesh-haash ro beeshtar shenaakht o saakht, nahaayatan khodesh ro oonghadr doost meedaare ke nemeetoone be khodesh o arzesh-haash kheeyaanat kone.
 
Ostad Atashdan

tarjih medadam begi ba "har kasi bekhabam" be jaye inke az kalameye "faheshe" estefadeh koni

shayad lazem nabashe in kalame ro be onvane naseza va "kamtarin had" (lowest value) estefadeh kard

be donbale in kalameh khili ehanat hayee khabideh, vali tooy chenin fardi shayd khili moshkelat va masayele dige basheee...

chakere shoma


p.s agha ma ye raz dare gooshetoon megim ke nabayad biayee inja loo bedi ke oosa ;)
 
Post a Comment


Weblogs I love to read:
  • خانم فاطی ترابی
  • دختر ارديبهشتي
  • سرزمين آفتاب
  • Perston
  • Ananita
  • فرنگوپوليس
  • خورشيد خانم
  • مسافر برکلي
  • صندوقخونه
  • خانم احمدنيا
  • من و بابک
  • دلتنگستان
  • غربتستان
  • سوسکی
  • دلشدگان
  • قاصدک
  • ساتگين
  • عاقلانه
  • آتشدان
  • شرمين
  • نيلگون
  • ناگهان
  • رهايي
  • آبنوس
  • کوچی
  • ساقي
  • ادمها
  • کوزه
  • نینا
  • Links:
  • mah-mag (Magazine of Art and Humanity)
  • Orkideh Behrouzan Poem
  • Free thoughts on Iran
  • Philosophy
  • 40cheragh
  • Maghalat
  • History
  • Photo blogs I like:
  • Dutch-photojournalism
  • Zohreh Soleimani
  • nocturnalimages
  • Rootoosh Bashi
  • Ami Vital
  • Sourena
  • Nader
  • Mim
  • Firends who update once in blue moon:
  • Only If YOU want
  • Nooshi va joojehayash
  • Chegoone zan shodam?
  • me and my taxi
  • Ali Mostashari
  • Kale khar
  • Neyzan
  • Daria
  • Hasti
  • Danial
  • Khoda
  • گل‌خونه
  • گوشه
  • This page is powered by Blogger. Isn't yours?